۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

ابله

امروز صبح يك سوتي عظما دادم. قرار بود صبح زود كه بيدار شدم موبايل پرستو رو به جاي موبايل خودم شارژ كنم و ساعت 9 زنگ بزنم براي كار واجبي كه داره بيدار شه. خوب موبايل رو زدم به پريز تا شارژ شه و زنگ هم زدم ولي . . . ساعت 10 بعد از اونكه يك دقيقه قبلش خود پرستو به من زنگ زده بود و بهم يادآوري كرده بود كه «واقعاً كه . . . »
حسابي حركتم ابلهانه بود. ماشينم رو كه پارك كردم ساعت 8:50 بود و گفتم بذار 9 زنگ بزنم. الان زوده بعد ديگه يادم رفت.
احساس خيلي بدي دارم.

هیچ نظری موجود نیست: