۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

دل‌شكسته


فيلم دل شكسته را ديدم. اگر ادامه متن را بخوانيد بخش‌هايي از داستان فيلم را مي‌فهميد:
خلاصه داستان: اميرعلي دوران (شهاب حسيني) فرزند يك استاد دانشگاه شهيد است كه با مادر خويش كه او نيز استاد دانشگاه در رشته ادبيات است زندگي مي‌كند. او دانشجوي رشته جامعه شناسي است و فردي مذهبي محسوب مي‌شود. از طرفي دختري به نام نفس خجسته (بيتا بادران) همكلاسي وي است كه دختري پولدار و به اصطلاح امروزي است كه شيطان و گستاخ است. اين دو نفر با هم رقابت دارند و اختلاف آنها پيش همه مشخص است. استاد اين دو نفر را براي يك پايان‌نامه در كنار هم قرار مي‌دهد. در طي جمع‌اوري مطالب براي پايان‌نامه اين دو عاشق هم مي‌شوند و پسر به همراه مادرش به خواستگاري دختر مي‌روند و با واكنش نامناسب پدر دختر (خسرو شكيبايي) مواجه مي‌شوند. در روزي ديگر پدر دختر اميرعلي را به حسين (ع) قسم مي‌دهد كه دست از سر نفس بردارد. پسرك ناپديد مي‌شود و نفس كه اكنون دختري مذهبي شده است به دنبال وي مي‌گردد. در شب شام قريبان پدر دختر نزد اميرعلي مي‌آيد و به او مي‌گويد بيا دست زنت رو بگير ببر!
عوامل فيلم:
كارگردان: علي رويين‌تن
تهيه كننده: مجيد اسماعيلي
بازيگران: شهاب حسيني، بيتا بادران، خسرو شكيبايي، محمود پاك‌نيت، رضا رويگري، فريبا كوثري، شقايق فراهاني و . . .
نقد فيلم:
(توضيح اينكه من منتقد حرفه‌اي سينما نيستم و اين نظرات شخصي من است. بديهي است كه نظرات ساير افراد با من متفاوت باشد ولي شما در اينجا قرار است نظر مرا ببينيد.)
اين فيلم را از چند زاويه بررسي مي‌كنم. به نظر من داستان تدوين و روايت خوبي دارد. نظم مطالب و شيوه بيان، زاويه ديد خوب بوده ولي متأسفانه نويسنده كه از قضا خود كارگردان است داستان را به خوبي براي فيلم آماده نكرده است. به نظر مي‌رسد رويين‌تن به شدت نگران وقت فيلم و تعداد زياد مطالبي دارد كه بايد در آن جاي دهد. شخصيت‌هاي داستان از همان ابتدا قابل باور نيستند. نه شخصيت‌هاي مذهبي و سنتي فيلم و نه مدرن‌ها، حتي استاد دانشگاه، دكتر سردار باغبان (رضا رويگري) و پدر نفس هيچكدام شخصيت پردازي مناسبي ندارند. روايت نوعي روايت خبري درباره اين انسانهاست كه بنابر شرايط فيلم كفايت نمي‌كند. همه اجزاي شخصيت افرادي نظير استاد يا سردار يا مادر اميرعلي سعي شده است در قالب كلمات بيان شود و هيچ تفاوتي نمي‌كرد كه شما يك كتاب را مي‌خوانديد يا اين فيلم را مي‌ديديد. (مثال مي‌زنم: در فيلم مهمان مامان در خلال رفتار كاراكترها شما با شخصيت آنها آشنا مي‌شويد و هم‌ذات پنداري با آنها دست مي‌يابيد.) جالب اينجاست كه عليرغم تعدد شخصيت‌ها گستره زياد آنها شما با هيچ‌كدام ارتباط برقرار نمي‌كنيد. حركات سنتي و مدرن هر دو اغراق شده است و بيشتر به نمايش شباهت دارد تا فيلم.
در فيلم دو بازيگر اصلي كه ديگر خواه ناخواه شخصيت آنها براي تماشاگر گشوده شده است نيز از سير منطقي تحولات به دورند. تماشاگر مسيري كه آنها طي مي‌كنند را درك نمي‌كند. بيشتر تبديل وضعيت آنها انسان را ياد فيلم هندي دل مي‌اندازد تا يك فيلمي كه سعي دارد تا حدي معناگرا باشد.
فيلم به عمد يا به سهو دانشجويان رشته جامعه شناسي و ساير افراد را بيش از اندازه ساده نشان مي‌دهد و نحوه نمايش آن از افراد سنتي و مدرن در هر دودسته، غيرواقعي و حتي توهين‌آميز و سطحي است. مذهبي‌هاي فيلم بيشتر قشري و متحجر هستند تا مذهبي. براي نمونه حتي اميرعلي نيز رفتار در شأن يك دانشجوي مذهبي ندارد. تأكيد بيش از اندازه بر چشم دوختن وي به زمين و استفاده از لفظ خواهر و مدرن‌ها بيشتر سبك مغز و سطحي نگر نمايش داده شده‌اند.
فيلم‌ساز در استفاده از كليشه‌ها بسيار زياده‌روي مي‌كند. فقط چند تا از اين كليشه‌ها را نام مي‌برم و از توضيح اضافه در مورد هر يك خود داري مي‌كنم: گيتار نفس، تسبيح اميرعلي، موتور سواري با موتور سايد دار، يك سردار سابق كه اهل دل است و بالاي درخت آلاچيق دارد و همزمان خوش صداست، خانواده سنتي امير علي حوض دارند، امير علي با نامه عاشقانه در حوض خود را مي‌اندازد و فرياد مي‌زند، كليشه بزرگي به نام پسر معمولي-دختر پولدار-پدر دختر مخالف و بسياري ديگر.
از نظر فيلم برداري به نظر من از نماهاي باز در فيلم كم استفاده شده است و در صحنه‌هاي عزاداري استفاده از نماي باز و بهره‌گيري از سياهي‌لشگرهاي بيشتر مي‌توانست جلوه معناگراي اين قسمت را بهتر نمايش دهد. من احتمال مي‌دهم صرفه‌جويي در هزينه‌ها سبب اصلي اين امر است.
از نظر كارگرداني به نظر من كارگردان در انتقال حس فيلم‌نامه خويش به صحنه‌ها موفق نيست و با اينكه از موسيقي متن زيبا بهره مي‌برد هم نمي‌تواند حس عاشقانه يا عارفانه را نتقل كند و در سطح شعار باقي مي‌ماند. بازي بازيگران تواناي فيلم هم نتوانسته است دلچسب باشد واين هم نشان مي‌دهد آقاي رويين‌تن براي فيلم‌هاي بعدي بايد بيشتر بر اين نقاط كار كند.

۱ نظر:

پرستو سمیعی گفت...

شام غريبان، اينجوري نيست؟