در ادامه پرداختن به باورهاي عجيب در دنيا و ايران به دو مسألهاي برخورد كردم كه ذكر آنها خالي از لطف نيست: يكي اينكه به نقل از تابناك در مالزي از طرف شوراي ملي فتوا، سازمان مذهبي ارشد در مالزي، ورزش يوگا براي مسلمانان ممنوع اعلام شد. چون يكي شدن با خداي هندوها در عبادت و ذكر ويژه آنها براي مسلمانان خطرناك تشخيص داده شده است. حال چند نكته از اين مطلب مستفاد ميشود:
1- يوگا در لغت از يوگه گرفته شده و به معناي روش است و دوستاني كه با مباحث عرفاني بيش از من آشنايي دارند ميدانند كه اين امر مختص هندوها نبوده و براي انجام تمرينات عرفاني در تمامي مكاتب وجود دارد و در ثاني مگر به كليسا سر زدن براي مسلمان كفر بوجود ميآورد. داستان موسي و شبان را به خاطر بياوريم.
2- آيا واقعا مسلماناني كه فقط براي انجام حركات كششي و ورزشي و آرامش ناشي از ورزش كردن يوگا راانتخاب نمودهاند در خطر كقر و شرك قرار گرفتهاند؟
3- خداي هندوها با اينكه افراد مسلمان به او ايمان ندارند منتظر است كه در صورت انجام حركات ويژه هندوها مسلمانان گرامي را به زور تصاحب كند؟
4- اصلا اين بحث خداها، اين ممنوعيت و همه اين بحث مسخره نبوده و توهين به عقل مداران نيست؟
2- آيا واقعا مسلماناني كه فقط براي انجام حركات كششي و ورزشي و آرامش ناشي از ورزش كردن يوگا راانتخاب نمودهاند در خطر كقر و شرك قرار گرفتهاند؟
3- خداي هندوها با اينكه افراد مسلمان به او ايمان ندارند منتظر است كه در صورت انجام حركات ويژه هندوها مسلمانان گرامي را به زور تصاحب كند؟
4- اصلا اين بحث خداها، اين ممنوعيت و همه اين بحث مسخره نبوده و توهين به عقل مداران نيست؟
نكته دوم اينكه سيد جواد طباطبايي در كتاب «زوال انديشه سياسي در ايران» معتقد است كه روش و تفكر صوفيگري و عرفان به عنوان يك متد و تفكر نخبه گرا در ابتدا مطح شده و در سدههايي كه اين تفكر به عموم مردم سرايت كرده باعث شده است كه بياعتنايي به دنيا، روابط سياسي، اقتصادي و اجتماعي نزد مردم مشروع و موجه تلقي شود در نتيجه حركت رو به جلوي مردم در موارد ذكر شده متوقف يا كند گشته و از اين دوره با نام دوره انحطاط ياد ميكند. من به نوبه خود علاقهاي به روشهاي عرفاني و صوفيگرانه ندارم ولي با تفكر در نوشتههاي سيد جواد طباطبايي و مطالبي كه قبلاً از كتاب ايشان نقل كرديم ميبينم كه روابط اجتماعي و سياسي كنوني ايرانيان بخصوص در باب تفكر و پذيرفتن و درك كردن نظر افراد مخالف در حال حاضر نيز پيشرفت چنداني نكرده است و هنوز هم يك كلاس تعليمات عرفاني يا شعر مولوي بيش از يك كلاس سايكوآناليز يا شعر سعدي طرفدار دارد. منظورم اين نيست كه هر كس شعر مولوي را بر شعر سعدي ترجيح ميدهد از دسته دوم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر