حكايت سفر ما به افرنگ تلخ و شيرين، سخت و آسان تمام شد و علي ايحال علي مانده و حوضش. مانده ام در اين وانفسا چه بنگارم كه از جعفر خان فرنگي مآب تر به نظر نرسم و همانند صمد در شهر دست خود را رو نكنم. فلذا از باب عدم نوشتن اين سياههها طلب مغفرت داشته و بر منظم نگشتن اهتمام ميورزم. باري تعالي عمر ما دراز كناد و ظالمين را به شمشيرظالمين ديگر مقتول كناد كه وعده همين است و اكثرهم لايعلمون.
اما در ديار كفر آنچه ديديم همه فسق و فجور و سرگشتگي انسان مدرن غربي بود. جماعتي عرب مراكشي ، الجزايري و شمال افريقيه رفته رفته بر امور مسلط شده و همه انچه ايشان دراگ خوانند و مايه رفع سرگشتگي غربيان است بديشان فروشند و بدين نمط كسب سود حلال نمايند از براي تهيه روزي خويش. اما شرطه و داروغه در شهر كه سود خود در سرگشتگي غربيان ديده كه از سرگشتگان كار بهتر برآيد، جماعت خيرخواه عرب را قتال كنند و اين كار را تأمين نام نهادهاند كه الحق باري تعالي ايشان را از وسط نصف كناد.
اين سرگشتگي به چنان حدي رسيده كه طفلان در گهواره متحرك و سيار نيز سكوت اختيار كرده از هرگونه تبك و ضحك خود داري مينمايند چنان كه بپنداري در اعتصاب عليه ظلم شرطهها به سر ميبرند اما فريفته شدگان سرگشته اين مشكل را توان مندي خويش در تأديب نام نهادهاند و بر جهل خود معترف نبوده كه افتخار ميكنند.
آن كس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابد الدهر بماند
الباقي قصه و سفر اين جانب در روز ديگر نوشته خواهد شد.
ان اليوم تالي، فيه مقام لنگارشي. فقد اقراه لاعتلائكم
۲ نظر:
روزهای متمادی بود که به این صفحه میومدم و هربار با دیدن آخرین پست خاک خورده یک ماه پیش، ناامید صفحه را میبستم. خیلی خوشحالم که دوباره برگشتی ... امیدوارم که خوش گذشته باشه.
حکمت چیرگی عربی در کلام شما اونهم پس از مراجعت از بلاک فرنگ چیه؟ :)))
: )
refreshing !!!!! Thank you Rouzbeh jaan! Please write more often!
ارسال یک نظر