۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

نوستالژي


1) سكه 100 توماني رو ديديد؟ يك موقعي 2 توماني از اين بزرگتر بود و 5 توماني‌هاي زرد از اين سكه سنگين‌تر بودند.
2) يك موقعي در سريال‌هاي ايراني رشيدي، انتظامي، نصيريان، كشاورز و . . . همه با هم بازي مي‌كردند و كارگردان علي حاتمي بود.
3) يك موقعي زندگي شب امتحان رمان‌هايي بود كه نخونده بوديم.
4) يك موقعي نمايشگاه كتاب يك حادثه بود تا بيام تهران و كتاب‌هايي رو بخرم كه آمل راحت نمي‌شد پيدا كرد.
5) يك موقعي برخورد نگاه من با مريم يك اتفاق بود براي يك هفته شارژ بودن.
6) يك موقع روياي رفتن به شريف همه آنچه بود كه مي‌خواستم.
7) يك موقع منتظر بودم كه ساعت 5 بشه و برنامه كودك چند تا كارتون دبش پخش كنه.
8) يك موقع آرزو داشتم دل مادرم به رحم بياد و تو خيابان برام نوشابه بخره كه از شيشه سر بكشم.
9) يك موقع گوش دادن به نوارهاي موزيك هر سال ركوردي بود براي آدم.
10) يك موقع زندگي مي‌كردم و هدفي نداشتم جز بزرگ شدن. چه بيهوده هدفي و چه لغوْ تلاشي. آنچه نبايد مي‌شد، شد!
11) يك موقعي اعداد طبيعي اينقدر ادامه نداشتند . . .

۴ نظر:

kimia گفت...

In moghe, man in post ro dust daram
Sade o ghashang

پرستو سمیعی گفت...

نفهميدم
مريم كيه؟
داشتيم؟

یگانه گفت...

نصویر روزبه کپلی که منتظر نوشابه است برام ذوق برانگیزه. من هنوزم گه گاه با یه بستنی یا پاستای نوپ از عمق افسردگی میام بالا. بعد به دانش نداشته ام از این ماجرای کودک و والد و ... فکر می کنم و این که من هنوز احتمالا کودک خیلی فعالی دارم:)

SIAMAX گفت...

واقعاً چرا گذشته این قدر جذابه؟