دوشنبه گذشته برنامه 90 پرونده ويژه خويش را به بررسي وضعيت پيشكسوتان فراموش شده فوتبال اختصاص داد. برنامه به شده تكان دهنده و ناراحت كننده بود. در اين برنامه حاج رضايي به عنوان كارشناس حضور داشت كه مطالب جالب توجهي را بيان كرد. از معروف ترين فوتباليستهايي كه در برنامه به عنوان پيشكسوت با آنها صحبت شد من تنها مهدي فنوني زاده و شاهين بياني را ميشناختم. هردو بسيار شكسته شده بودند. دورهاي را معتاد شده بودند و از بي توجهي ديگران گله داشتند.
پرسشي كه براي من مطرح شد اين بود كه آيا جامعه در قبال افراد و اعضاي خود وظيفهاي دارد؟ فردي در جامعه مشهور ميشود . به ازاي موفقيت و شهرتش به او توجه ميگردد، احتمالا موفقيت مادي كسب ميكند. در برخي موارد در رقابتهاي بين كشورها آبرويي براي جامعه ايجاد ميكند و در نهايت عمر شهرتش به سر ميرسد. آيا قرارداد اجتماعي بين فرد مشهور و جامعه به پايان رسيده است؟
اولين نكتهاي كه به ذهنم رسيد اين بود كه معتاد شدن اين افراد، الكلي شدن برخي از افراد مشهور خارجي (مانند گرد موار گلزن افسانهاي فوتبال آلمان در دهه 70 ميلادي) و ديگران آيا صرفا نمونههايي از معتادان موجود در جامعه است كه معنايي جز وجود معتاد در همه اقشار جامعه ندارد يا اينكه مانند سربازان آمريكايي در جنگ ويتنام ناشي از فشار رواني و افسردگي بوده و در صورت برطرف شدن افسردگي حل ميشود؟
دومين نكته اين كه كلا اگر جامعه قرار است در برابر شهروندان خود مسئول باشد، اين مسئوليت در چه نهادي و در كجاي جامعه قرار دارد؟ آيا بايد دولت و مسئولان اجرايي يا حكومتي را مقصر دانست؟ در كجاي قانون اين مطلب آمده است؟ آيا افراد جامعه ايراني هيچ نقش مثبت يا منفي در اين ميان ندارند؟
حاج رضايي وقتي شنيد كه شاهين بياني ميگويد كسي از او خبري نگرفته است، بسيار غمگين و افسرده اضافه كرد كه او هم در اين ميانه حالي از او نپرسيده است.
پس از كمي فكر كردن به اين نتيجه رسيدم كه نهادهاي آموزشي جامعه اعم از خانواده، مدرسه، دانشگاه و غيره بايد كه افراد جامعه را براي شرايط زندگي در آن جامعه آماده كنند. از آنجايي كه ما و حامعه ما هنوز در مرحله پيشامدرن هستيم و آموزههاي مدرن كه براي زندگي مدرن طراحي شدهاند را بدرستي نميدانيم در مواجهه با شرايط سخت زندگي جديد (مه در حال گذار بوده و بعضا خصوصيات زندگي مدرن را دارد) چه كاري بكنيم.
اگر دوست من معتاد شود آيا من بدون قضاوت ميتوانم به او كمك كنم؟ اصلا آيا بدون قضاوت كردن در مورد او ميتوانم با وي مواجه شوم؟ همانطور كه قبلا نوشتهام اگر لباس پوشيدن كسي را دوست نداشته باشم آيا ميتوانم در مورد او قضاوت نكنم؟ ما چقدر ميتوانم نيازها و احتياجاتمان را به كساني كه با آنها رابطه داريم يا دوست هستيم بيان كنيم؟
آيا به همسرم ميگويم كه از او در شرايط فلان چه انتظاري داشتهام يا خودش بايد بفهمد؟ آيا به پدرم ميگويم كه از او انتظار حمايت دارم؟ آيا مادرم ميداند كه اگر در انتحان موفق نشدم به جاي سرزنش من بايد مرا در آغوش بگيرد و كمي حمايتم كند يا من بايد از او بخواهم؟ واقعيت اين است كه ما تأييد طلبانه از خواستن اين امور و بيان آنها طفره ميرويم و بر اثر نياز برآورده نشده حاصل از وجود انها افسرده شده و عواقب افسردگي وخيم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر