براي دوست خوبم 12 كه مدتي است ازدواج كرده و من همش اين موضوع رو پشت گوش انداختم. 12 عزيزم خوشبخت باشي.
چو مه در چادر شب رفت در خواب | فرو پیچیدگی گردون نطع مهتاب | |
عروس صبح را بیدار شد بخت | عروسانه بر آمد بر سر تخت | |
صنم فرمود کز گنج چو دریا | کنند اسباب مهمانی مهیا | |
به زیور بهر دو خورشید پر نور | دو منزل راست شد چون بیت معمور | |
روان شد خسرو از فرمان شیرین | به ایوان دگر ز ایوان شیرین | |
جریده بودش آهنگ از مداین | نبودش با خود اسباب خزاین | |
ز شاهان بد یکی انگشترینش | خراج هفت کشور در نگینش | |
فرستاد آن مه نو را به برجیس | سلیمان وار خاتم را به بلقیس | |
چو نتوان یک بها داد این نگین را | چسان گویم دو چندان پاسخ این را | |
ولی در لب مرا هم خاتمی هست | به دست شه دهم چون بوسمش دست | |
دهم با دو نگین انگشترینی | که ارزد هر دو عالم را نگینی | |
چو بخشم یک نگین را دو نگین باز | دو خاتم نیز باید کردنم ساز | |
چو شاه انگشت ساید بر نگینم | شناسد قیمت انگشترینم | |
بگفت این و ز لب زیب نگین داد | به عزت بوسه بر انگشترین داد | |
برابر گوئیا می کرد با هم | نگین را با نگین خاتم به خاتم | |
دران انگشتری بازی زمانی | بماند انگشت اندر هر دهانی | |
بس آنگه گفت تا گردد مهیا | جهازی پر در و گوهر چو دریا |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر