۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

ماجراي بردياي دروغين يا گئومات مغ


داستان به حكومت رسيدن داريوش بزرگ به عنوان سومين شاهنشاه امپراتوري هخامنشي از داستان‌هاي مبهم تاريخي است. از اين ماجرا يك روايت رسمي وجود دارد كه بر اساس نوشته‌هاي كتيبه بيستون و هرودت – مورخ يوناني كه در قرن 5 پيش از ميلاد مي‌زيسته – ماجرا را نقل مي‌كند. مطابق اين روايت كمبوجيه و برديا دو پسر كوروش بودند كه كمبوجيه پس از پدر به مقام شاهنشاهي مي‌رسد. وي به مصر لشكر‌كشي مي‌كند و در زماني نامشخص به طور پنهاني برديا را به قتل مي‌رساند. كمبوجيه در راه باز گشت از مصر به دليلي نامعلوم مي‌ميرد. از طرف ديگر يك مغ به نام گئومات از نبودن كمبوجيه و مرگ برديا سوءاستفاده مي‌كند و با توجه به شباهت خودش با همكاري يك مغ ديگر در دربار خود را برديا مي‌نامد و حكومت را به از آن خود مي‌داند. وي سه سال خراج را به مردم مي‌بخشد و تعدادي از زمين‌ها را مصادره كرده و به مردم مي‌بخشد تا براي خود مقبوليت فراهم كند. از سوي ديگر داريوش كه داماد كوروش بوده و دختر كوروش به نام آتوسا را به همسري برگزيده است با همكاري 7 تن از بزرگان پارسي به پايتخت بر‌مي‌گردند و به حضور پادشاه رفته و وي را مي‌كشند. داريوش به نام شاهنشاه بر تخت مي‌نشيند. به مردم اعلام مي‌شود كه مغي گوش بريده خود را به جاي برديا جا زده است و در كشور فساد كرده است. فردي نيز اعلام مي‌كند كه وي از طرف كمبوجيه برديا را كشته است. هرودت مي‌گويد كمبوجيه پس از شنيدن به تخت نشستن برديا در راه بر اثر هيجان و عجله با شمشير خودش زخمي مي‌شود و مي‌ميرد. همچنين وي در جاي ديگري نوشته است كسي كه از طرف كمبوجيه برديا را كشته بود خود را به قتل رسانيد.
يك نقل معروف در تاريخ وجود دارد كه مي‌گويد همواره تاريخ را قوم پيروز نوشته است ولي اين حرف همواره صحيح نيست و برخي اين جمله را دستاويز شك كردن به همه بديهيات تاريخي قرار داده‌اند. البته در مواردي كه قوم شكست خورده تاريخ را نوشته است هم معمولا به نفع خويش در آن دخل و تصرف كرده است و دشمن را خونخوار و بي‌رحم و خائن معرفي كرده است. از جمله موارد اخير داستان‌هاي يونانيان از بيرحمي‌هاي لشكر خشايارشاه و روايات ايرانيان از مغول‌ها و تركان عثماني است. باري قرايني در هر مورد وجود دارد كه افراد را قادر مي‌سازد سناريو‌هاي ديگري را نيز بررسي كنند و بخشي از روايات راويان را كه به نظر اغراق‌آميز مي‌رسد را كنار بگذارند.
برخي از مورخان معتقدند كه بين مرگ اسرار آميز كمبوجيه، مرگ اسرار آميز برديا، داستان حيرت‌آور پادشاهي فردي گوش بريده و پادشاهي داريوش يك جاي اين روايت ايراد دارد و يك حلقه مفقوده موجود است. آن هم اين است كه داريوش و بزرگان پارسي كه از بر تخت نشستن برديا با خبر مي‌شوند دست به كودتايي مي‌زنند كه در طي ان برديا و كمبوجيه از سر راه كنار مي‌روند و داريوش به پادشاهي مي‌رسد. از جمله موارد مشكوك در داستان غير از موارد ذكر شده خودكشي عجيب فردي است كه مدعي است برديا را از طرف كمبوجيه كشته است. انگيزه‌اي براي اين خودكشي به نظر نمي‌رسد. گئومات گوش بريده كه مغي بوده است از قبيله مغان و از اتحاديه مادها چگونه توانسته است تاج و تخت را تصرف كند. بيشتر به نظر مي‌رسد كه بردياي حقيقي دست به اصلاحاتي زده است كه به منافع ژنرال‌ها و بزرگان پارسي صدماتي زده است و آنها با سركردگي داريوش كه مشهورترين و با نفوذترين انها بوده است كودتايي را هدايت مي‌كنند كه آنچه ما از آن خوانده‌ايم روايت خود داريوش بزرگ از داستان است.

توضيح پاياني: من هيچكدام از اين دو روايت را تأييد يا تكذيب نمي‌كنم ولي هر روايت كه درست باشد ما مي‌دانيم كه داريوش بزرگ پادشاهي فرهنگ ساز و بزرگ بوده است و اين امر چيزي از خدمات بزرگ وي به كشوري كه امروز ايران مي‌ناميمش كم نمي‌كند.

۱ نظر:

anon گفت...

بردیا دروغین نبوده، بلکه وی از تشریفات و حرم سرای پادشاهان خسته و آزرده خاطر بوده است، ۶ نفر کودتا گران به همراه داماد کوروش وارد قصر شده و بردیا آن مکان را ترک کرده است، گئومات بعدها با نام سیدارتا یا بودا جهان را متحول ساخت