۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه


از سفر برگشتم. برگشتيم. تعدادي از دوستان بسيار عزيز در اين سفر همراه بودند و من ملازم ركاب ايشان. از انتها بگوشم كه طياره هما تأخير حسابي نمود و ما را از خواب و زندگاني انداخت. در ضمن در اين طياره برودت چنان شدتي داشت كه من گمان بردم كه اخوان ثالث شعر زمستان را نه در ايوان منزلي در روزي برفي، نه در پشت پنجره‌اي در آپارتماني در يكي از روزهاي پر برف زمستاني، نه در هيچ جاي ديگر بلكه در كابين يكي از طياره‌هاي هما در تابستان به نگارش درآورده است.
در اين سفر منزل تعدادي از دوستان و رفقا اقامت داشتيم و زحمتي عظيم بر ايشان هموار كرديم بهر جويي سفر. البته نا گفته نماند از معاشرت و معاطفت با ايشان محظوظ گشتيم شديد. (به قول ابراهيم نبوي لذت برديم، مرگ)
جزيره بزرگ قشم و جزيره كوچك هنگام را نيز در روزي سير كرديم و يا روستايي آشنا شدين به اسم قيل با جمعيت 5 خانوار. آب نيلگون خليج فارس را مشاهده نموده و بر قايق‌ها موتوردار تندرو لذت‌هاي زيادي برديم. آسايش حرارتي را در اين وسيله نقليه مي‌توان يافت.
مردم بندرعباس را ديديم. لهجه‌شان را شنيديم. لذت برديم و برگشتيم.
يادداشت ديگري را نيز در مورد سنت و مدرنيته نوشتم كه به علت تكراري بودن مطلب و كمال طلبيم‌ آن را نتشر نكردم.

هیچ نظری موجود نیست: