۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

روزمرگي


وارد اتاق كه شدم ديدمش. خوابيده بود روي تخت و سرش رو پايين گذاشته بود. هميشه عادت داشت اينجوري بخوابه. دلم دوباره لرزيد. بعد از سي سال زندگي باز هم دلم مي‌لرزيد. رفتم جلو و آروم دم گوشش گفتم: پونه، پونه جان! بيدار شو! شب خوابت نمي‌بره ها!
- ول كن بذار بخوابم. تا صبح يك سره مي‌خوابم.
- برات شام خوشمزه درست كردم، بيدار شو.
- حال ندارم رضا. ولم كن! برو پي كارت! حالم ازت بهم ميخوره.
دوباره دلم لرزيد اما اين دفعه انگار از خواب بيدار شده بودم. تخت خالي بود. هيچكس روش نخوابده بود ولو برعكس. با خستگي خودم رو روي تخت رها كردم. تكمه پخش موسيقي كنار تختم رو زدم. موسيقي شروع شد:
رفتم سر كوچه يه پاكت سيگار بگيرم
رفتم اون دنيا كه بميرم(1)
------------------------------------------------------------
1- بخشي از شعري كه محسن نامجو آن را خوانده است.

۲ نظر:

پرستو سمیعی گفت...

چه نويسنده اي شدي جيگر من

ناشناس گفت...

سلام روزبه جان

پستت جالب بود برام. این کدوم ترانه محسن نامجو هست؟ من دنبالش گشتم پیدا نکردم. ممکنه برام ایمیل کنی اگر داریش؟

ممنون

حامد