۱۳۸۸ فروردین ۱۷, دوشنبه

وقايع نگاري يك نوروز

سال نو بود و من تمام عيد رو مازندران و آمل بودم. به بطالت رخوت آميز روزهاي نوروزي كه فكر مي‌كنم افسوس نمي‌خورم از زمان‌هايي كه به هيچ كار گذشت. يك جورهايي احساس مي‌كردم اين آخرين فرصت من است. در آينده شرايط طوري تغيير مي‌كند كه اين امكان و اين فضا به طور همزمان براي من پديدار نمي‌شود.
خلاصه تو اين مدت من يك اي-ميل ناقابل هم چك نكردم چه برسه به نوشتن. خيلي دست و دلم هم به نوشتم نمي‌رفت ولي تا جا داشت خوندم. مباحثي از دودشناسي رو مطالعه كردم كه در پست‌هاي بعدي شرح خلاصه‌اي از آنها را ارائه مي‌كنم.
فوتبال، علي دايي، اخراج، سنگال، برنامه 90، فيروز كريمي و بيژن شكيبا (كاراكتر مربي فوتبال در سريال نوروزي مهران مديري) همين عنوان‌ها خودش يك مثنوي هفتاد من در يك وقايع نگاري ميتونه باشه كه من فقط به سر خطشون اشاره كردم.
جو مانگ، همه مي ديدند. ما هم نشستيم و نگاه كرديم. درباره‌اش بعداً شايد بيشتر نوشتم اما خيلي دم دستي و ساده نوشته شده. خط داستانيش خوبه و جذابه ولي ساخت تعطيله. صحنه پردازي‌ها اصلا خوب نيست ولي طراحي لباس‌ها جالبه. يك نكاتي هم توش هست كه آدم درمي‌مونه. شدت فساد و خيانت و همچنين تضاد سياسي و برخورد دوگانه با موضوع واحد با هدفي در ظاهر مشابه براي جوامع مدرن امروزي هم قابل تعميم است و به خوبي مدل شده‌اند.
ديد و بازديد، براي همه يكسان است و ما هم تا جا داشتيم آجيل خورديم جاي شما ها هم خالي نبود كه سهم ما كم مي‌شد.
پيچش، همه دوستاني رو كه ميخواستم در ايام نوروز ببينم پيچاندم، به شكلي ناجوانمردانه. تنها در خانواده وقت گذاشتم. بالاتر كه توضيح دادم. گير نديد.
تعميرگاه، به خاطر فرسوده شدن خودروي راهوار مجبور به صرف اوقات گرانبهاي نوروزي در تعميرگاه و لوازم يدكي فروشي شدم. تا جانم در بياد و از موكبم بيشتر نگهداري كنم.و زياده از اين اگر وقايع نگاري كنم حوصله همه سر مي‌رود و بهتر است ساير مطالب براي دل دردمند خودم نگاه دارم و در تنهايي خود به نشخوار آنها بپردازم باشد كه مرا كارگر افتد و براي شما آسودگي از پرچانگي من حاصل آيد.

۱ نظر:

kimia گفت...

: )
Im happy that you are post again

On a seperate Note: dood-shenasi chi mitune bashe? a