۱۳۸۸ فروردین ۲۷, پنجشنبه

فلسفه در آسانسور

وارد آسانسور كه شدم دكمه طبقه 15 را فشار دادم. ناگهان شيطنتم گل كرد و تمام دكمه‌هاي 1 تا 15 را هم فشار دادم. آسانسور در طبقه اول توقف كرد و صداي خانمي داخل آسانسور اعلام كرد: «طبقه اول»
سپس آسانسور در طبقه دوم ايستاد و همان صدا بار ديگر در آسانسور پيچيد: «طبقه دوم». به آينه داخل اتاقك خيره شده بودم و صداي موسيقي كه جايگزين صداي گوينده شده بود در گوشم محو مي‌شد كه به طبقه سه رسيديم ولي من متوجه نبودم. موسيقي قطع شد ولي اين بار خانم درون اسپيكر گفت: «طبقه . . .»
«طبقه كارگر در طي سال‌هاي متمادي در دوران برده‌داري، فئوداليزم و سرمايه‌داري همواره مورد ظلم قرار گرفته و خواسته‌هاي اين طبقه . . . »طبقه چهارم پياده شدم چون آپارتمان ما طبقه چهارم يك ساختمان پنج طبقه است.

۲ نظر:

علی اکبر غنجی گفت...

ساختار نوشته های شما کاملاً منحصر بفرده برادر.همیشه میخونم و لذت میبرم.مرسی

تکتم گفت...

والا مهندس شما که "priority reserver " بلدی که دیگه کنجکاویت واسه چی‌ بوده!

من که از این بچه شیطون‌ها گیرم بیاد کتک را خورده ؛-) مخصوصا اگه مجبور باشم تا طبقه ۱۵ برم!